سفارش تبلیغ
صبا ویژن





















شمع

خدا عشق را آفرید برای رهایی آدمی از دلتنگی. عشق نقطه ناپیوسته تابع  عقل است . عشق آزادی است یعنی وارستن از رهایی جهل.  و در بند آزادی است . در بند معرفت است. براستی معرفت آزادی است .

 

داستان عشق از عشق شروع می شود وبه معرفت طی می شود تا دوباره به عشق ختم می شود. معرفت شعور مدرک در درک عشق است.

چرا عشق در تابع عقل ناپیوستگی دارد.؟

 ناگزیریم در تعریف جهل آن را درجه ای از عقل بگیریم . چراکه جهل نتیجه عدم دانایی است و دانایی متناسب با دانش معلوم یافته در فازی از عقلانیت قرار می گیرد پس به همان نسبت نادانی به ان دانش در درجه ای از عقل است..با تعریف این رابطه جزیی در مجموعه عقل نسبت به علم چه دانش شده و چه نشده می توان از جهل به دانش نشده ها به عنوان مرتبه ای از عقل یاد کرد. اکنون مجموعه علت ها و مجموعه معلول ها را در نظر بکیرید چون هر علت موجودیت خود را از معلول خویش می گیرد پس می توان به هر علت معلولش را نسبت دهیم .  در جریان نظام هستی علتها در زمره معلول ها ومعلول ها در مجموعه علتها قرار می گیرد وچراکه علت ها در درجه ای از معلولیت قرار دارند و بالعکس.

اکنون سوالی که می شود پرسید اینست که آیا علت ها مجهول است یا معلول ها.؟

در ارتباط با رابطه جزیی فوق نقطه جالب توجه اینست که مجهول بزرگتر ازمعلوم است. بنابراین  علت که مجهول معلول خود است در جایگاهی بالاتر از معلوم قرار می گیرد . در فطرت ادمی همیشه رسیدن به مجهولات ارزشمند تر از پرداختن به معلومات است. فطرت اصلی انکار ناپذیر درنظام خلقت است . پس در پاسخ فطرت به جایگاه علت و معلول همواره علت در دامنه مجهول و معلول یا معلوم فطری است یا منتج از استدلال عقلی برای یافتن علت قبلی است.

اکنون آدمی و هستی او را در نظر بگیرید . چون موجودیت فردی بشر از معلومات حتمی است بنابراین مجموعه معلومات مجموعه ای ناتهی است. آیا مجهول موجود است یا خیر؟

اما مجهول موجود است چون تفکر موجود است . پرسش موجود است . تفکر چیزی جز استدلال عقلی برای رسیدن به جواب پرسش نیست اما جواب به چه چیزی؟ جواب به پرسشی که زاییده جهل است چون تفکر اصل وجودی است بنابراین مجهول موجود است اما آیا مجهول همیشه قابل معلوم شدن است. بهتر است گفته شود آیا هر استدلالی از مجرای منطق جواب دارد ؟در واقع آیا تفکر به مجهولی می اندیشد که امکان معلوم شدن ندارد؟

حال به علت ومعلول بر می گردیم . آیا علت جواب معلول نیست ؟ معلول بطور ذاتی علتی دارد . پس علت از ان مجهولاتی است که به طور ذاتی جواب دارد . اما جنس پرسش از علت چگونه است ؟بلی. علت از جنس چرایی است. پس تمام مجهولاتی که معلومیتشان از پاسخ به چرایی معلومی حاصل می شود  جواب دارد.

پس ذات علت معلوم است و مجهولیت علت، نسبی است. اکنون می شود گفت :

اختیار واراده در انسان  استدلالی برای رسیدن به مجهول علی است اما قضا وقدر ذات علت است یعنی معلومیت ذاتی علت. پس اختیار و اراده در انسان به همان چیزی منتهی می شود که قضا وقدر در کنه علت قرار داده است.

فرض کنید شما سر دو راهی قرار گرفته اید که یکی منتهی به خطر ودیگری منتج به مسیر می شود شما با اختیار خود یکی از این دو را اختیار می کنید فرض کنید راه  خطرناک را اختیار کنید . در این صورت قدر (اندازه) حکم می کند که شما به خطر بیفتید و قضا نتیجه قدر است.

ادامه دارد...


نوشته شده در شنبه 89/10/18ساعت 12:45 عصر توسط علی رضا صدیقی نظرات ( ) |


Design By : Pichak